- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
از کار عشـــق این گـره بـستـه وا نشد باب الحـوائـج هـمـه حاجـت روا نـشد بـسـتـنـد راهـهای حـرم را به روی او می خواست تا حرم ببـرد آب را نشد دسـتان او جـــدا شده از پیـکـرش ولی یک لحظه مشک ازکف سقا رها نشد نـاگاه مـشـک آب اباالـفـضـل را زدنـد یـعــنی فـرات قـسـمـت آل عـبا نـشـد با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت راضی به دل شکـسـتگـی بچه ها نشد ضرب عمود تا دل ابروش را شکافت فـرق کـسی شـبـیـه سـر او دوتـا نشد با صـورت آفتاب حرم، بر زمین فـتاد آن بـازوی قـلـم شـده مشکل گشا نشد شکر خـدا که پـیکر او در شریعه ماند پـامـال نـعـل تـازه غـروب بـلا نـشـد دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است بزم شراب... جـــای علمدار خالی است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
رخصـت بـده از داغ شـقـایـق بنـویسـم از بـغــض گـلــوگـیـر دقـایـق بـنـویـسـم می خواهم از آن سـاقی عاشق بنـویسم نم نـم به خـروش آیم و هـق هـق بنویسم دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" درهر قدمت هر نفست جلـوۀ ذات است وصــف تو فراتر ز شعور کلمـات است درحسرت لب های تولبهای فرات است عالم همه از این همه ایثار تو مات است از علقمـــه با دیــدۀ خــونــبـار نیــامــد " ای اهل حرم میر و علــمــدار نیامد" سقا تـــویی و اهــل حرم چشـم به راهت دل ها همـــه مست رجـز گاه به گاهت هرچند تو بودی وعطش بود و جراحت دلـــواپس طفـــلان حــرم بـــود نگـاهت سقای ادب جــــلوۀ ایـــثار نیـــامــد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد " افتاد نگاه تــو به مهتـــاب دلـش ریخت وقتی به دل آب زدی آب دلـش ریخـــت فرق تو شکوفا شد وارباب دلش ریخت ازسجدۀ خونیـن تو محراب دلش ریخــت صد حیف که آن یار وفـــادار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" انگار که در علقـــمه غوغا شده آری خونبارتریـــن واقـــعه بر پــا شــده آری در بزم جنـــون نوبـــت سقا شده آری دیـــگر پســـر فاطمـه تـــنها شـــده آری این قافله را قـــافله ســــالار نــیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد " ای علقمه از عطر تـــو لبــریز برادر ای قصه دست تــو غم انــــگیز بـــرادر بعد ازتو بهارم شــده پاییــــز بــرادر بـرخیـــز حسیـــن آمده برخـــیز بـــرادر عبــاس تریـــن حـــیدرکرار نیامد "ای اهل حرم میر و علمدار نیامد "
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای تک سوار یک دله روحی لک الفداء پـشـت و پـنـاه قـافـله روحی لک الـفداء لحـظـه به لحـظه سیرۀ ناب حـسینی ات بر عشق و عقل تکمله روحی لک الفداء گرد لـب تـو کوثـر و تـسنـیم و سلسبیل گرم طواف و هروله روحی لک الفداء حالا بـبـیـن مـیـان حـرم از تب عـطش برپاست شور و ولوله روحی لک الفداء بـا مشـک تـشـنـه اذن سـقایت گرفته ای خون گشته قلب حوصله روحی لک الفداء حس کـرد دست تـو خنکای شـریعه را اشک تو کرد از او گله روحی لک الفداء سیراب گشت مشک تو و پر کـشیده ای سمت خـیام صد دلـه روحی لـک الفداء حـالا سـپاه روبـرویت صـف کـشیده اند سخت است طیّ مرحله روحی لک الفداء با نـیزه و عمود و سه شعبـه رسانده اند خود را به این مقـاتله روحی لک الفداء ناگـاه از یـسار و یمـیـن قُـطّعـت یـداک برخاست بانگ هلهله روحی لک الفداء رفـتـند تا که رخت اسارت بـه تن کـنند بـعد از تـو اهل قـافله روحی لک الفداء میدوخت چشم حسرت خود را به چشم تو دستـی میـان سلـسـله روحی لک الفداء این قـبر کـوچک تو و آن قـامت رشید! سخت است این معادله روحی لک الفداء
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
بـوی بهـشت آید از تـربت با صفـای تو عرض سلام میکند، کعبه به کربلای تو در قطرات خون تو گریۀ بی صدای من در نی اسـتـخـوان من نالـۀ نـیـنوای تـو آه بدم، که دم بدم نـاله بـر آرم از جگـر اشک بده، که روزوشب گریه کنم برای تو زخم تن تومیزند خنده به تیر و نیزه ها نیزه و تیر می کند گریه به زخم های تو ای به گلوی فاطمه، بغض غمت گره شده با چه گنه بریده شد دست گره گشای تو بر لب ماست ذکر تو، در تن ماست زخم تو درسر ماست شور تو،در دل ماست جای تو آب شراره میشود، یـاد گلوی تشنهات بحر ز شدت عطش، سر شکند به پای تو دخت علی که کوفه شد، کرب وبلا زخطبهاش گوش شده که بشنود از سرنی، صدای تو کوه به سنگ سر زده، سنگ به گریه آمده کزچه خضاب شد به خون،صورت دلربای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
تـو از عـشـیـره نوری ز ایـل مهـتـابی که هر کجا بروی خـاضعانه می تابی لـجـام وحـشی امـواج رام دسـت تـوأند تو از طـوایـف پـیـغـمبـران گـردابـی بدون اذن تو خاک، آب هم نخواهد خورد تو پـیـر مـعـنـوی بـاد و خاکی و آبی به علقـمه که تو با بـال پَـرزدی گـفـتـم تو از قـبـیـلـۀ تـصـویرهـای بـی قـابی حسین روی تو خم شد به سجده و افتاد از آن زمان همه گفتند مُهر محـرابی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام ( امان نامه )
ای حـرمـت قـبــلـۀ حـاجــات مـا یـاد تـو تـســبـیح و مـنـاجات مـا تــاج شــهــیــدان هـمـه عـالـمـی دست عـلـی، مـاه بنـی هـاشـمی هـم قــدم قــافــلـه ســالار عـشـق سـاقـی عشـاق و علمـدار عشـق سـرور و ســالار سـپـاه حـسـیـن داده سر و دست بـه راه حـسیـن عــمّ امــــام و اخ و ابـــن امـــام حـضـرت عـبـاس عـلـیـه الـسلام ای عــلـم کـفـر نگــون سـاخـتــه پــرچــم اســلام بــر افـراخـتـــه مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست شـمع شـده، آب شـــده، سـوخـتـه روح ادب را، ادب آمـوخـتــــــه آب فـرات از ادب تـوسـت مـات موج زنـد اشـک به چشـم فـرات یـاد حـســین و لـب عـطـشـان او و آن لـب خـشـکـیـدۀ طـفـلان او ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سـقـایی کـرب و بـلاست هرکه به دردی و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار ای عـلـم افــراشـته در عـالـمیـن اکشف یـا کـاشف کرب الحسیـن از کـرم و لـطـف جـوابـش دهـی تــشــنــه اگـــر آمـده آبـش دهـی چــون نـهــم مــاه محــرم رسـیـد کار بـدانجــا که تو دانـی کـشـید از عـقـب خـیـمـۀ صـدر جـهــان شــاه فــلک جــاه مـلـک آشـیـان شــمـر بـه آواز تــو را زد صـدا گـفـت کـجـائــیـــد بــنـو اخــتـنـا تــا بـــرهــانــنــد زهـنـگـامـه ات داد نـشــان خـط امــان نــامـه ات رنـگ پــریــد از رخ زیـبـای تو لـرزه بــیـفـتــاد بـر اعـضای تو من به امان بـاشـم و جـان جـهان از دم شمـشـیر و سنان بی امان؟ دست تو نگـرفت امـان نــامـه را تـا که شـد از پیـکـر پـاکـت جـدا مزد تو زین سوخـتن و سـاخـتـن دست سپـر کـردن و سر باخـتن دست تـو شد دسـتــه شـه لافـتـی خـط تــو شــد خـط امـــان خــدا ای بـه فـدای سـر و جـان و تنت ویـــن ادب آمـدن و رفـــتــنـــت مدح تو این بس که شه ملک و جان شــاه شــهــیــدان و امــام زمـان گـفـت بـه تــو گـوهــر والا نـژاد جــان بــرادر بـه فــدای تـو بـاد شـه چـو بـه قــربـان بـرادر رود کیست" ریاضی" که فدایت شود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس با سیدالشهدا علیه السلام
آمـدم آب به خـیـمـه بـرسـانـم کـــه نشد چقدرغصه وغم خوردم ازاین غم که نشد! تیرِ نامرد اگر یـــاور مشکــــم می شد میشد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود سعی کـــــــردم بدنم را بکشـــــانم که نشد تا دو دستم به بدن بود عـلـم بر پا بود خواستم حفظ شود بــیرق و پرچم کـه نشد سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی ضربه آنقدر شتابان زد و محکـــم که نشد گفتم این لحظۀ آخر که درآغوش توام لا اقل روی تـــــو را سیر ببینــــم که نشد بگو از من بــــــه رقیه که حلالم بکند آمــدم آب به خیـــــمه برســانــــــم که نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
امشب شب توسّل ما بر دو دست توست در عشق حرف اوّل دفتر دودست توست تا مشک خالـی تو شود پُـر ز اشک ما رزق تمام گریه کنان بر دو دست توست ای دست انـبــیـاء و ملائـک دخـیـلـتان باب المراد تا خود محشر دودست توست ای مسـتجـار حضرت اربـاب، الدّخـیل زیبا قـمر، امـید بـرادر دو دست توست ای مسجدی که وقف شـدی بـر حسینیه گلدسته های نذری مادر دو دست توست شمـشـیر زن بیا و به نیــزه بـسـنده کن چون ذوالفقارحضرت حیدردودست توست معـجـر نمی کشد احــدی از ســر کسی وقتی دخیل گوشۀ معجر دودست توست حتماً در علـقـمه پــدر مشک می شـوی با لشگری همیشه برابر دو دست توست مشکت به دست راست ونیزه به دست چپ مبهوت کار جنگی ات آخردودست توست وقتی که از بدن شود این دست ها جـدا باید که خوانــــد فاتحـۀ طـفـل خـیمه را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
نـاز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد نـمک عشق ابـاالـفـضل چـشیـدن دارد تیغ کافیست، ترنج از سر راهم بردار مات یوسف شدن انگشت بریـدن دارد راضی ام! زلف بیفشان و زمین گیرم کن صید تـو ظـرفـیـت درد کـشـیـدن دارد هروله سعی وصفا، یاد تو انداخت مرا صحن بین الـحـرمیـن ست دویدن دارد حق بده،دست به سوی کمرش بُردحسین داغ تـو داغ بـزرگی ست، خمیدن دارد اضطراب حرم ازتشنگی مشک تو نیست بی عـلـمـدارشــدن، رنگ پــریدن دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای دلــبــر زبـانـزد آئــیــنـههــای نــور هر لحظه روشنی، بدرخشی به پای نور هفت آسمان شکــوه تو را جلوه میدهد ای نـور با شکـوه تـوئـی ماجــرای نور از هــالـۀ وجــود تــو مـاه آفــریــدهانـد از روشـنای هر سـخـن تو دعـای نـور ای آشـنـای سـبـز ولایـت بـه شـوق تـو بـاید زمـین تـرانـه بــخـواند بـرای نـور پـشـت ســری و سـایــۀ نــور بـرادری آری چه دیدنی است زمین با دو آیه نور ای حضرت زلال، وجودت مطـهر است تو چشمهای زلالیت ازحوض کوثر است ای چـشـمـۀ مـحـبـت عــالـم وجـود تــو باران کرامتی است به امـواج جــود تو دنـیـا بهـشـتـی است ز شــرح معـطرت هر جا که بو کـنـیم رسـد بوی عـود تو دریـا نـمـایـشی است ز اوج فـضـائـلـت پیـچـیده مـوج مـوج در عـالم سرود تو سـقـا، اگـر نـیـامـده بـودی صـفـا نـبـود دریـا نـداشـت جـلـوهگـری بــا نـبـود تو پـیـشـانی سـپـیـدۀ تـو پـیـنـه بـستـه بـود از بـس زیـاد بـوده شـکــوه سـجـود تـو با هر قـنوت جلـوه به هـر آسمان دهـی تو عـبد صالحی که خدا را نشــان دهی هر کس که دید روی تورا چشم برنداشت این خانواده مثل تو دیـگر قـمـر نداشت تا عـرش سـر کـشیـدهای ای قــلـۀ ادب گرچه زمین زاوج شکوهت خبر نداشت بر شانۀ تو پرچـم باب الحوائـجـی است هرگز کسی ز روی تو این نام برنداشت تکرارجنگهای تو صفین دیگری است این جنگها به جز تو دلیر دگر نداشت پـرتـاب نـیـزه ی تو نـظـیـری نـداشـتـه این عـلـقــمـه به جـز تو امیـری نداشته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
وقتی عـطش مشام حرم را دچـار کرد آثـار زخــم را به جـگـر آشـکـار کـرد شیری گرفت در کف خود جان مشک را اسبی دوید و صاحب خود را سوار کرد آن قدر نـافـذ است نگـاهـش که با نگاه هر کس که در مقابلش آمد شـکار کرد از هیبت تو لـرزه به جان ستـم نشـست بـایـد بـه این دلاوریـت افـتـخــار کـرد نـا بـاورانـه از ســر بـازو بـریــده شـد دستی که نهر علـقمـه را بی قـرار کرد پشتم شکـست و مـاه دچار خـسوف شد طوفان گرفت و روز مرا شام تار کرد ای مـاه مـن امـیـد به خـیـمه رسـیـدنت یک دشت را به راه تو چشم انتظار کرد در دست ها به جای النـگـو طـنـاب شد از گـوش ها نصیب عدو گـوشوار کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
آمد صـدای نـاله، صدائی کـه آشنـاست صحرا پُر از ندای غـم انگیـز یا اخاست غم بر دل حسین نشست و به اشک دید این عطر غم ز علقمه پیچیده در فضاست براسب خود نشست و صدا زد شتاب کن امـید ایـن حـرم به غــم و درد مبتـلاست در بـیـن راه نـالـه زد ای سـاقـی حـرم دستت فتاده است به خاک و تنت کجاست آمـد کـنـار عـلـقـمـه و روی خـاک دیـد آن تشنـه را که لعل لبش چشمـۀ بـقاست دستی گرفت بر کمر و گریه کرد ودید دستی به تن ندارد و فرق گلش دوتاست نـاگـه صــدای نـالـۀ زهــرا بـلـنــد شـد می دید عرش و فرش ازایـن ناله درعزاست آمـد به سـوی خیمه، خمیده کمر، ولـی بشـنید ناله ای که پدر جان عمو کجـاست رو کـرد سـوی خیـمـۀ سقـا و تشـنگان دیدند خیمه ای که به روی زمین رهاست یک باره شعلـه بـر دل اهــل حـرم فـتاد اشک آمـد و ز دست «وفائی» قلـم فتاد
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
آب از خجـالت لـب خشک تـو آب شــد دریا ز اشک سرخ تو رویش خضاب شد وقتـی که آب را بـه روی آب ریـخـتـی در آتـش دلـت دل دریـــــا کــبــاب شــد آب فــرات آبــــرو از دســت داده بــود وقتی چکیـد اشـک تو در آن گـلاب شد هر موج، پیش چشم تو چون کوه آتشی هـر جـرعه یک تلظّـیِ طفـل ربـاب شد در پیش تیـرها چو کـمان قـامتت خمـید از بسکه پیـکـرت سپـر مشـک آب شد وقـتی برای غربت تو مشک گریه کرد مـانــنــد دود در نـظــرت آفــتــاب شــد آخـر نـه منـع آب ز مهـمـان بـود گـنـاه چون شد که این گناه به کوفی ثواب شد؟ "میثم"! بریز خون دل از دیده بیحساب زیرا بـه اهـلبـیت، سـتـم بـیحسـاب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
عشق نكهت ز گلستـان تو دارد عـباس جلوه از مهـر درخشـان تو دارد عباس ادب و غیرت و مردی ز ازل تا به ابـد حیرت از شوكت و ایمان تو دارد عباس ابر از چـشـم تو آمـوخـتــه بـاریـدن را آسمان چشم به چشمـان تو دارد عبـاس عشق وایمان و جوانمردی وایثار و شرف تا ابـد تكـیـه به دسـتـان تـو دارد عباس ای كه فرمـانبـر سـالار شهیـدان بودی آسمـان گـوش به فرمان تو دارد عباس شور ایمان و محّبت به حسیـن بن علی ریشه در هستی و درجان تو دارد عباس شب عاشور چه گفتی توبه دشمن كه جهان حیرت از غیرت و وجدان تو دارد عباس ساحل شط فرات از غم توغرق غم است علـقمـه نكهت هجـران تـو دارد عـباس آب گرطوف حریم تو كند تا صف حشر خجلتی از لب عطـشـان تو دارد عباس هر شهیدی كه سر از خاك لحد بردارد حسرت از رُتبه و عنوان تو دارد عباس با شهـادت تو به معراج رسیدی و فلك بی جهت چشـم به پاپان تو دارد عـباس تـو پـنـاه همــۀ عـالـمـی و هـر دل پاك خـانه در گـوشـۀ ایـوان تـو دارد عباس كـعـبـۀ حـاجـت و امیـد دل خـلـق توئی درد، امـیـّد ز درمـان تـو دارد عـبـاس چه به دنیا چه به عقبی چه ندارد دردست هر كسی دست به دامان تو دارد عباس سبب خیر دو دنیای« وفائی»شده است آبـروئی كــه ز احسـان تو دارد عـباس
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست با من بیا به خیـمه نیـازی به آب نیست این مشک را بگیر و ببر خیمه و بگـو یک قطره هم نبود و دیگر رباب نیست شـیــرازه ات کـجـاست مفـاتـیـح پـاره ام این برگ های پاره عزیزم کتاب نیست این کارعشق را توشروع کرده ای ولی هر کار نیمه کاره به جانم حساب نیست وقـت غـروب بعد تــو و قـاسـم و علـی دیگـر برای نـاقـۀ زیـنب رکـاب نیـست آن لحظه لااقل تو زجا خیز وخود بگو بـی رحم جـانـشـین النـگـو طناب نیست حـرفـی بــزن عــزیـز دلم دق نـده مـرا این مشک پاره پاره برایم جواب نیست
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
به نـام آب، به نـام فـرات، نـام شـمـا مـن آفـريـده شـدم تا كـنـم سـلام شـما نوشتـهاند به روی جـبين مـا دو نفــر شما غـلام حـسـين و منـم غـلام شـما خوشا به حال پـر و بال اين كـبوترها گهي به بام حسين و گهی به بـام شما تو آن هميشه امامی و ما همان مأموم به قـامتـی كه گـرفـتـيـم بـا قـيـام شما تو مـاه بودی و نزديك آب ها كه شدی تـمام عـلـقـمـه پـا شد به احتـرام شما هـزار بـاده، هـزاران پيـاله می روئـيد همين كه تير رسيد و شكست جام شما همين كه نالـۀ ادرك اخـايـتان پيـچـيد شـكـست قـامـت طوبـائـی امـام شـمـا مسير علـقمه را بوی انـكسار گرفت چه حس بی رمقی بود در كلام شما؟! به حال و روز بلندای تو چه آوردند تـمـام عـلـقـمـه پر گـشته از تمامِ شما
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
طلایـهداری و سـرلـشکـری و سقــایی تو راست ای همه سر تا به پـات آقایی گذشتی از سـر و دادی طلاق، دنـیا را اگرچـه داشت ز سـر تا قدم خودآرایـی چهارده صده رفت و هنوز هم شب و روز به یاد تـشنگیات چـشم مـاست دریـایی شجاعت و ادب و عشق وغیرت و ایثار تـمـام در تـو تجـلـی کـنـد بـه تـنـهــایی فقط دو دست تو را روی دست میگیرد کنـد چـو فاطمه در حـشـر، راه پیـمایی سـلام بـاد بـه امالـبـنـیـن کـه عـبـاسـش ز خردسالـی خود بوده است زهرایـی قمر به روی تو خندید و گفت رفته به کار در آفــتـاب جـمــالـت تــمـام زیــبــایـی مگـو کـه آب نداری بیـا به خـیمه ببین کـه چشم اهـل حـرم مـیکـنـند سقــایی به فیض بردن نام تو ای مـسیح حسین عجب نه، گر دم "میثم" شود مسیحایی
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
وقتی بساط گریه ی مشك تو جـور شـد مـادر رسیـد، عـلـقـمـه وادی طـور شد پهلـوی تو شكست و دلم تا مدیـنه رفـت داغ مـدیـنـه بـر جـگــر من مـرور شد دور ضـریح جـوشن تـو جا نـمانده بـود در جوشن تو نیزه رسید و به زور شد بعد از تو شرط بسته شده بر سر حسین بعد از شكست قد تو، دشمن جسور شد بعد از سه روز داغ تو ازبس بزرگ بود در قبر كوچكی تن تو جمع و جور شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
عشاق چون به درگه معشــوق رو کنند با آب دیدگان، تن خود شـستـشو کـنند قربان عاشقی که شهـیدان کـوی عشـق در روز حـشـر رتـبـۀ او آرزو کـنـنـد عـبـاسِ نـامـدار که شــاهــان روزگــار از خـاک کـوی او طـلـب آبـرو کـنـنـد سقای آب بود و لب تشـنه جـان سـپـرد می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند بی دست ماند و داد خدا دست خود به او آنانـکـه منکـرنـد بـگـو روبـرو کـنـند گر دست او نه دست خدائی ست پس چرا از شاه تا گدا همه روسوی به او کنند درگـاه او چو قـبلۀ ارباب حاجت اسـت باب الحـوائجش همه جا گـفـتگـو کنـند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس با سیدالشهدا علیه السلام
گر نـشـد مشـک ولـی مانـد امـید دگـرم ببـرم آب در این کـاسـه چـشـمان تـرم هم شکستند همین کاسه و هم فرق سرم تا هـوایـی بــه سـر از آب مبـادا ببـرم اینـچـنین شـد که من امـید ز دستـم دادم با سر از روی بلـنـدی به زمـین افـتـادم چه کنم مشک وسرودست ودوچشمی که تراست کاسه هایی که شکست است دگردردسر است تیغ وشمشــیر بیارید تـنم منـتـظراسـت به خدا درد خجـالت زحرم سخت تر است گر نـشـد آب بـرم کاش خـودم آب شـوم تا کـه جاری به سوی خیمه ارباب شوم ای خدا سایه ای از دور... مبـادا آقاست نه حسین بن علی نیست زنی از زنهاست نکـند زینب کبراسـت خـدا یا تــنهـاست پسرم گفت به من، تا بشناسم زهراست گـفت گر مـادر تـو نیست منـم مـادر تو آمـدم گـریــه نـکـن آب فــدای ســر تـو اذن دادنـد که بــر فـاطـمـه مـادر گـفـتم آرزویـی بـه سـرم بـود که آخـر گـفـتم جـان من شد همه یک آه و بــرادر گفتم هقی هقی کردم و با گریـه مکرر گفتم چـقدر لفـظ اخا مثل عـسل شـیرین است گرچه از دست تهی ام سرمن پایین است بـه اخــا گـفـتـن مـن لـفـظ بـلـی مـی آیـد تـار دیـدم کــه حـسیـن بـن علی می آید گـوئـیـا جـلـوه ای از ربّ جـلـی مـی آیـد خـسته و تـشـنه و درمـانده ولی می آید زیر لب زمزمه کردم به فدای تو حسین بخورد بر سر من درد و بلای توحسین نیست بر دیدن چشمت به دو چشمم رویی کاش میشد که به جان ازتو کنم دلجویی یـا که بر راه تـو با مـژه زنـم جـارویی یـا بـه چـشمـم بنـشـینی به کنـارجویی ولــی افـســـوس دگـر چـشـم نـدارم آقـا هر چه را داشت ابالفضل، گرفتند آنـرا تا رسید او به سرم گفت چرا تا شـده ای قد قاسم شده ای پخش به صحرا شده ای رفته ای آب بیاری خود تو دریـا شده ای خوش بحال لب اصغر که تو سقا شده ای ناله ای زد که چنان درد به پهلوش نشست به گمانم کمرش بود که از غصه شکست با همان قامت خم دور سرم می چـرخید دست هایی که جدا شد ز تـنم می بوسید ناله می زد به من و وضع تنم می گریـید دشمنش هلهله میکرد و به او می خندید گـفـت با گریه مرو تا که زمیـنم نـزنند کوفـیان سنگ دگر سوی جـبـیـنم نـزنند مرو از دست حـرامی نکـشـم مـنّت آب لااقل رحم کن عباس برآن طفل رباب بعد تو زنـدگی اهل حـرم هـست عـذاب به کمین دشمن من مانده ببین درتب وتاب بیشتــر آب شـدم گفت همه لـشـگــر من میروی بعد توسقا چه کند خــواهـــرمن صحبت از نیزه و آن تخت روان آمده بود وقت تشریح پس از رفتن جان آمده بود زخم هایم همه از غم به زبـان آمده بـود حرف از معجر زینب به میان آمده بود ای اباالفـضل؛ فـدای نخی از معجـر تو سرم از نیـزه شـود سـایـه روی سـر تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
کودکان چشم به راهـند که سـقـا بـرسد کـاش از این سـفـر دور خـدایـا بـرسـد نـگـرانـنـد کـه بـا بـارش تـیـر و نـیـزه دست و چشم و علم و مشک، به دریا برسد؟ دشت هم ملتهب ازغصه طفلان شده است نـکـنــد آب بـدون عـمــو ایـنـجا بـرسـد رنگ و بوی خوشی ازاهل حرم دور شود با قـد خـم اگر از علـقـمــه مولا برسـد مشک هم اشک به بی دستی او می ریزد کاش یک قطره از این مشک به دریا برسد بر اخا خواندنش آنقدر صبـوری کرده تا که اذن از طرف حضرت زهرا برسد در شب قدر دو چشم تو اسیریم هـنوز تا که از جانب تو مژدۀ « منّا » برسد واژه ها پـشت سر هم به تو رو آوردند تا که این شعر به دست تو به امضا برسد
: امتیاز
|